کد مطلب:6569 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:466

آراء مختلف در مورد شهادت امام رضا ع
مقاله


نظرات مختلف در مورد شهادت امام

بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون

پيشگويي امام(ع) و اجدادش


برخي از فرقههاي اسلامي معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و به هيچوجه نميتوان با آنان از در مخالفت درآمد و يا بر ضدشان قيام كرد. ديگر فرق نميكند كه ماهيت حاكم چه باشد، حتي اگر مرتكب بزرگترين گناهان شود و يا هتك مقدسات كند. معناي اين عقيده آن است كه حاكم هر چند بي گناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرّد از وي حرام است. اين مساله جزء معتقدات برخي از فرقههاي اسلامي است مانند: اهل حديث، عامه اهل سنت، چه پيش و چه بعد از امام اشعري كه خود او نيز به همين مطلب عقيدهمند بود.

براي تاييد اين عقيده احاديثي هم به پيغمبر(ص) نسبت دادهاند، ولي متوجه نبودند كه اين بر خلاف نص صريح قرآن و حكم عقلي و وجدان ميباشد.

اين اعتقاد بازتاب گستردهاي بر انديشههاي نويسندگان، مورخان و حتي علما و فقهايشان بر جاي نهاده كه به موجب آن خود را مجبور ميديدند كه لغزش ها و جنايات حكام را بپوشانند و يا توجيه و تاويل نمايند.

يكي از خواست هاي اين حكام آن بود كه حقايق مربوط به ائمه عليهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و يا آنها را به گونه بدي بازگو كنند. در اين باره علما، نويسندگان و مورخان از هيچ كوششي فروگذار نميكردند و براي اجراي اراده حاكم كه - بر حسب عقيده جبري كه خود آنها جعل كرده بودند - اراده خداست، نهايت امكانات خود را به كار ميگرفتند. از اين رو ميبينيم كه در بسياري از كتاب هاي تاريخي نه تنها زندگي امامان ما نوشته نشده بلكه حتي نامشان هم برده نشده است.

دليل اين رويداد نه آن بود كه امامان(ع) افرادي گمنام و ناشناخته بودند يا آن كه كسي به آنها توجهي نمينمود. زيرا هر چه بود مردم يا از روي دوستي و تشيع و يا از روي دشمني و مبارزه با آنان سر و كار داشتند. با اين وصف، حتي نام آنان را در بسياري از كتب تاريخي نمييابيم. در حالي كه آنها حتي از ذكر داستان هايي مربوط به آوازخوان ها، رقاصهها و حتي قطاع طريق خودداري نميكردند.

اينها خيانت نسبت به حقيقت به شمار ميرود، يعني اين نويسندگان در برابر نسل هاي آينده خود مرتكب خيانت شدند و امانتي را كه لازم بود به عنوان نويسنده رعايت كنند، هرگز نپاييدند.

در چنين شرايطي شيعيان اهل بيت از امكانات كمي براي ذكر حقايق مربوط به امامان خويش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقيب حكام قرار گرفته و جانشان هميشه در مخاطره بود.

اكنون ميپرسيد پس چرا خلفا آن همه علما را ارج مينهادند. چرا آنها را از دورترين نقاط نزد خود فرا ميخواندند. آيا اين شيوه با موضع خصمانهاي كه آنان در برابر اهل بيت اتخاذ كرده بودند منافات نداشت؟

پاسخ اين سؤال روشن است. نخست:علت سوء رفتارشان با ائمه اين بود كه اولا چون ميدانستند كه حق حكمراني از آن آنهاست پس ميكوشيدند تا با از بين بردنشان اين حق نيز پايمال شود.

ثانيا: ائمه هرگز حكام مزبور را تاييد نميكردند و هيچگاه از كردارشان ابراز خشنودي نميداشتند.

ثالثا: ائمه با رفتار نمونه و شخصيت نافذ خود بزرگترين عامل خطر براي جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار ميرفتند.

اما اين كه چگونه علما را آن همه تشويق ميكردند، براي تحقق بخشيدن به هدف هاي سياسي معيني بود. البته اين حمايت تا حدودي رعايت ميشد كه زياني براي حكومتشان در برنداشته و علم و عالم يكي از ابزار خدمت به آنان ميبود. آنها ميخواستند از اين مجرا هدف هاي زير را تامين كنند:

1- دانشمندان كه طبقه آگاه جامعه را تشكيل ميدادند تحت مراقبت و سلطه آنها قرار گيرند.

2 - به دست اين دانشمندان بسياري از نقشههاي خود را به شهادت تاريخ عملي سازند.

3 - خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه ميدادند تا بدين وسيله جلب اطمينان بيشتري كنند و طرد اهل بيت با استقبال از علما به نحوي جبران ميشد.

4 - تشويق علما وسيلهاي براي پوشاندن چهره ائمه و به فراموشي سپردن ياد آنها بود.

پس مقام علم و عالم در حدود همين هدف ها براي خلفا محترم بود. وگرنه هر بار كه از سوي شخصيتي احساس خطر ميكردند در رهايي از چنگش به هر وسيله ممكن دست مييازيدند.

احمد امين درباره منصور مينويسد:« معتزليان را هر بار كه لازم ميديد فرا ميخواند و محدثان و علما را نزد خويش دعوت ميكرد، البته اين تا وقتي بود كه آنان برخوردي با سلطهاش پيدا نميكردند، وگرنه دستگاه كيفري عليهشان به كار ميافتاد.» (1)

آري، همين منصور بود كه «ابوحنيفه» را مسموم كرد و بر امام صادق كه از بيعت با محمد بن عبدالله علوي سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسيار تنگ ميگرفت.

بهرحال، اكنون برگرديم و كلام خود را از آنجا دنبال كنيم كه گفتيم حكام بسيار ميكوشيدند تا حقايق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و يا آن كه بگونه نادرستي آنها را به مردم عرضه ميكردند و در اين باره از كساني كه عنوان «دانشمند» داشتند نيز كمك ميگرفتند.

بنابراين، اين راست است اگر بگوييم ابن اثير، طبري، ابوالفداء، ابن العبري، يافعي و ابن خلكان از آن دسته از دانشمنداني بودند كه به حقيقت و تاريخ خيانت كردند و در نگارش وقايع انصاف و بي طرفي لازم را نداشتند.

مثلا يكي از موارد لغزش اينان كه به وضوح حاكي از تعصب آنان و اطاعت كوركورانهشان از حكام است مطلبي است كه درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) نوشتهاند. طبق نوشته ايشان امام انگور خورد و آنقدر زياد خورد كه به مرگش منتهي گرديد.(2)

ظاهرا ابن خلدون هم كه شخصي اموي مشرب بود ميخواسته از اينان پيروي كند كه در تاريخ خود چنين آورده: «چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگوري كه خورده بود به طور ناگهاني در گذشت... » (3)

به راستي كه اين حرف ها عجيب است. آخر چگونه انسان ميتواند چنان پرخوري را درباره يك آدم معمولي بپذيرد تا چه رسد به امامي كه همه به دانش، حكمت، زهد و پارسائيش اعتراف داشتند.

آيا انسان عاقل هيچ به خود اجازه چنين پنداري ميدهد كه شخصي عاقل و حكيم همچون امام با پرخوري دست به خودكشي زده باشد؟

آيا كسي در طول زندگي امام به ياد دارد كه وي شخصي پرخور و شكم پرست بوده باشد؟ يا بر عكس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حكمت، هرگز به انسان اجازه نميدهد تا بدان حد شكم خود را انباشته از خوردني كند.

اينها همه ناشي از تعصب مذهبي و پيروي از تمايلات كوركورانه است كه به امام چنين نسبتي را ميدهند وگرنه كجا عقل و وجدان آدمي چنين رويدادي را ميتواند تصديق كند!

نظرات مختلف در مورد شهادت امام

- نظر برخي ديگر از مورخان با نگرشي سريع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام(ع) به بررسي ناهماهنگي گفتهها و نقطه نظرهايشان خواهيم رسيد.

- عدهاي در اين باره فقط خود حادثه را گزارش كردهاند ولي هيچگونه ذكري از علت آن ننمودهاند و فقط بر سبيل ترديد چنين آوردهاند: «گفته ميشود كه او مسموم شد و درگذشت» (مانند يعقوبي در جلد دوم ص 80 از تاريخش).

- نظر دسته سومعدهاي ديگر مسموم شدن امام را پذيرفتهاند ولي معتقدند كه اين جنايت به دست عباسيان صورت گرفت. سيد امير علي داراي همين عقيده بود كه احمد امين نيز بدان اشاره كرده است.(4)

براي اين نظر سند تاريخي جز آنچه كه «اربلي» نقل كرده، وجود ندارد. وي عبارتي مبهم در اين باره نوشته: «چون ديدند كه خلافت به اولاد علي انتقال يافته علي بن موسي را سم دادند و او در رمضان در طوس درگذشت.» (5)

- نظر چهارم برخي نيز گفتهاند امام به دست مامون مسموم گرديد ولي اين به رهنمود و تشويق فضل بود.

به نظر ما مامون هرگز نيازي به تشويق يا راهنمايي براي انجام اين كار نداشت، چه خود موقعيت امام را به خوبي احساس ميكرد. روشن است كه اين نظريه براي تبرئه مامون ابراز شده، چرا كه فضل مدتها پيش از امام به دست مامون كشته شده بود. از اين گذشته، چگونه ميتوان باور كرد كه مامون اين جنايت را تنها به خاطر خوشايند فضل انجام داده و خودش هيچگونه تمايلي بدان نداشته است!

- نظر پنجم برخي ديگر گفتهاند كه امام به مرگ طبيعي درگذشت و هرگز مسموميتي در كار نبود. براي اثبات اين موضوع دلايلي ذكر كردهاند.

يكي از اين افراد «ابن جوزي» است كه پس از نقل قول از ديگران كه نوشتهاند پس از يك استحمام در برابر امام(ع) بشقابي از انگور كه به وسيله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حيات گفت، ابن جوزي مينويسد كه اين درست نيست كه بگوييم مامون عامل مسموم كردن وي بوده باشد. چه اگر اينطور بود پس چرا آن همه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه ميكرد. اين حادثه چنان بر مامون گران آمد كه از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشاميدن و هر گونه لذتي چشم پوشيده بود.(6)

البته عبارت ابن جوزي حاكي از آن است كه مسموم شدن امام را پذيرفته ولي منكر آنست كه مامون عامل اين جنايت بوده باشد.

«اربلي» نيز به پيروي از ابن جوزي همين عقيده را ابراز كرده و همانگونه بر گفته خويش دليل آورده است.

احمد امين نيز از كساني است كه معتقدند كسي غير از مامون بود كه سم را به امام خورانيده، چه او حتي پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز ميپوشيد و به علاوه، مامون با علما درباره برتري حضرت علي(ع) مباحثه ميكرد. (7)

دكتر احمد محمود صبحي نيز چنين پنداشته كه داستان مسموميت امام رضا(ع) از مطالب ساختگي شيعه است كه هرگز بين موقعيت امام در نزد مامون كه از آن همه ارجمندي برخوردار بود با خورانيدن سم به او، تناقضي احساس نميكنند.(8)

دلايل كساني كه در تبرئه مامون از جنايت سم خوراني سعي كردهاند، به شرح زير خلاصه ميگردد:

1 - پيمان وليعهدي كه به موجب آن امام پس از مامون به خلافت ميرسيد.

2 - بزرگداشت شأن امام و تاييد شرف و علم و فضيلت وي و ارجمندي خانوادهاش.

3 - به همسري وي در آوردن دخترش كه خود عامل تحكيم دوستي ميان آن دو بود.

4 - استدلال مامون بر برتري علي(ع) در برابر علما.

5 - ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام به طوري كه از خوردن و آشاميدن و ديگر لذت ها روي گردانده بود.

6 - دفن كردن امام در كنار قبر پدرش رشيد، و اين كه او خود بر جسد وي نماز گزارد.

7 - پس از درگذشت امام، او همچنان لباس سبز ميپوشيد حتي پس از ورودش به بغداد.

8 - پيوسته با علويان به رغم اقدام هاي مكرر بر ضدش، مهرباني مينمود.

9 - خلق و خوي مامون به او اجازه چنين جنايتي نميداد.

10 - مسموميت امام از جعليات شيعه است.

اين خلاصه همه دلايلي بود كه تبرئه كنندگان مامون آوردهاند. ولي به نظر ما اينان يا به تمام حقايق، علم كافي نداشتند و در نتيجه نتوانستند نظر درستي درباره اين مساله تاريخي ابراز كنند، و يا آن كه حقيقت را ميدانستند ولي به پيروي از پيشينيان خود بر ضد ائمه تعصب ورزيده به پيروي از هواي خويش و خلفايشان، حقايق مضر به احوالشان را لوث كردهاند.

واقع امر اينست كه تمام چيزهايي كه اينان ذكر كردهاند هيچ كدام مانع از آن نبود كه مامون براي دفع خطر وجود امام(ع) دست به توطئه بزند، همانگونه كه قبلا هم همين بلا را بر سر وزيرش فضل بن سهل آورده بود. فضل نيز مقامي شامخ نزد مامون داشت و حتي اصرار داشت كه دخترش را هم به وي تزويج كند.

او همچنين فرمانده خود «هرثمة بن اعين» را نيز به مجرد ورود به مرو سر به نيست كرد، بي آن كه كوچكترين مجالي براي دفاع به وي بدهد و يا شكايتش را استماع كند. توطئههاي مامون گريبان گير طاهر و فرزندانش و ديگران نيز شد. اينان وزرا و فرماندهانش بودند كه براي مامون و تحكيم پايههاي قدرتش آن همه خدمت كرده و ديگران را با زور و شمشير به اطاعتش در آورده بودند.

با اين وصف ميبينيم كه چگونه همه را يكي پس از ديگري به ديار عدم فرستاد در حالي كه نسبت به همه نيز ابراز محبت و سپاسگزاري مينمود. مامون كسي بود كه به خاطر سلطنت و حكومت، برادر خود را بكشت، حال چگونه به همين انگيزه از كشتن امام رضا دست باز دارد. آيا اين معقول است كه بگوييم به نظر وي امام رضا از تمام اين خدمتگزاران صديقش و حتي از برادرش محبوب تر مينمود؟

اما اين كه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگواري نمود قضيه روشن است. مگر در آن شرايط از چنان افعي مكار و سياست بازي ميشد انتظار شادماني و سرور برد؟

مگر هم او نبود كه فضل را كشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (9)و قاتلانش را هم كه به دستور خود او بودند، از دم تيغ گذرانيد. بعد هم سر آنان را نزد حسن - برادر فضل - فرستاد و دخترش هم را به عقد وي درآورد. اما پس از پيروزي بر ابن شكله، حسن را نيز از مقامش سرنگون ساخت.(10)

طاهر را نيز خود او كشت ولي بي درنگ يحيي بن اكثم را از سوي خود نزد فرزندانش گسيل داشت تا مراتب تسليت خليفه را به ايشان ابراز كند. سپس فرزندان طاهر را بر جاي پدر بنشاند ولي به تدريج همه را يكي پس از ديگري سرنگون نمود.

از اين قبيل جنايات، مامون بسيار كرده كه اكنون مجال ذكر همه آنها نيست. به همين قياس، عكسالعمل ها و گفتههايش در مرگ امام رضا(ع) نيز كوچكترين ارزشي نداشت. چه اگر راست ميگفت پس چگونه دست به خون هفت تن از برادران امام بيالود و علويان را تحت شكنجه و آزار درآورد و به كارگزار خود در مصر نوشت كه منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا(ع) در خطبهها رانده شده بود.

مامون از چه شرافتي برخوردار بود كه بگوييم كشتن امام با خُلق و خوي وي ناسازگار بود. آيا كشتن آن همه افراد مگر منافاتي با مهر و محبتش داشت كه پيوسته نسبت به آنان ابراز ميداشت. بنابراين، مهر ورزيش نسبت به امام نيز هيچگونه منافاتي با قتلش نميتوانست داشته باشد.

اما اين كه علويان را بزرگ ميداشت علت را خودش در نامهاي كه به عباسيان نوشته، چنين بيان ميدارد كه اين بزرگداشت جزئي از سياست وي به شمار ميرود. لذا پس از درگذشت امام رضا(ع) ديگر لباس سبز را - كه ويژه علويان بود - نپوشيد، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانيد و به فرمانروايان خود در هر نقطهاي دستور داد كه به دستگيري علويان بپردازند.

اما سخن احمد امين كه نوشته علويان بر ضد مامون بسيار قيام كرده بودند، ادعايي است كه هرگز صحت ندارد. زيرا در تاريخ حتي نام يك قيام پس از درگذشت امام رضا(ع) ثبت نشده، به جز قيام «عبدالرحمن بن احمد» در يمن كه انگيزهاش را همه مورخان ظلم كارگزاران خليفه نوشتهاند، و همچنين شورش برادران امام(ع) كه به خونخواهي وي برخاسته بودند.

اما اينكه گفتهاند داستان مسموميت امام از ساختگي هاي شيعه است، بايد گفت كه پيش از شيعه خود تاريخ نويسان سني اين جنايت را به مامون نسبت داده بودند و شيعيان نيز شرح اين داستان را در كتاب هاي اهل سنت ميخواندند. با اين همه اگر كسي باز در تبرئه مامون و حسن نيتش اصرار دارد به اين سؤال پاسخ دهد كه چرا پس از درگذشت امام، مقام وليعهدي را به فرزندش حضرت جواد(ع) عرضه نكرد، در حالي كه او نيز دامادش بود و به فضل و علم و كمالاتش نيز اعتراف ميكرد. حضرت جواد به رغم خردساليش تحسين عباسيان را نسبت به فضل و كمال خويش برانگيخته بود. مناظره وي با «يحيي بن اكثم» معروف است كه با چه مهارتي به سؤال هاي وي پاسخ ميداد (11)به علاوه، صغر سن نميتوانست بهانه عدم واگذاري مقام وليعهدي به امام جواد(ع) باشد، چه وليعهدي معنايش تصدي عملي امور مملكتي نيست و تازه خلفا و حتي رشيد، پدر مامون، براي كساني بيعت وليعهدي گرفته بودند كه به مراتب خردسال تر از امام جواد بودند.

- نظر ششم كه نظري درست است! طبق اين نظر امام(ع) بدون شك مسموم گرديد. كساني كه بر اين عقيدهاند گروه بزرگي را تشكيل ميدهند كه ابن جوزي نيز بدانها اشاره كرده است.

شيعيان به طور كلي اين نظر را تاييد كردهاند مگر مرحوم اربلي در كشف الغمة كه خود را هم عقيده با ابن طاوس و شيخ مفيد دانسته است. ولي ظاهر امر چنين است كه شيخ مفيد نيز قايل به مسموميت امام بوده، چه نوشته است: آن دو - يعني مامون و رضا - با همديگر انگوري را تناول كردند سپس امام(ع) بيمار شد و مامون نيز خود را به بيماري زد!!. .

يكي از اموري كه بهترين دليل بر شهادت امام(ع) به شمار ميرود اتفاق شيعه بر اين مطلب است. چه آنان بهتر و عميقتر به احوال امامان خود ميپرداختند و دليلي هم براي تحريف يا كتمان حقايق در اين زمينه نداشتند.

از اهل سنت و ديگران نيز گروه بسياري از دانشمندان و مورخان هستند كه منكر مرگ طبيعي امام(ع) بوده و يا لااقل مسموميت وي را قولي مرحج دانستهاند. مانند اين افراد:

- ابن حجر در صواعق ص 122 / ابن صباغ مالكي در فصول المهمة ص 250.

- مسعودي در اثبات الوصية ص 208/ التنبيه و الاشراف ص 203/ مروج الذهب / 3 / ص 417.

- قلقشندي در مآثر الانافة في معالم الخلافه / 1 / ص 211.

- قندوزي حنفي در ينابيع المودة، صص 263 و 385.

- جرجي زيدان در تاريخ تمدن اسلامي / 2 / بخش 4 / ص 440، و در صفحه آخر از كتاب امين و مامون.

- ابوبكر خوارزمي در رساله خود - احمد شلبي در تاريخ اسلامي و تمدن اسلامي / 3 / ص 107.

- ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبين – ابو زكريا موصلي در تاريخ موصل 171 / 352 - ابن طباطبا در الآداب السلطانية ص 218 - شبلنجي، در نور الابصار ص 176 و 177 چاپ سال 1948.

- سمعاني در انسابش / 6 / ص 139.

- در سنن ابن ماجه به نقل تهذيب تهذيب الكمال في اسماء الرجال ص 278 - عارف تامر در الامامة في الاسلام ص 125.

- دكتر كامل مصطفي شيبي در الصلة بين التصوف و التشيع ص 226.

و بسياري ديگر. . .

بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون

چون به كتاب هاي تاريخي مراجعه ميكنيم درمييابيم كه شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسيله سم، حتي در زمان مامون نيز امري معروف و بر سر زبان هاي مردم بود. به طوري كه مامون خود از اين اتهام شِكوه ميكرد كه چرا مردم او را عامل مسموم كردن امام ميپنداشتند!

در روايت آمده كه هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع كرده و پيوسته ميگفتند كه اين مرد - يعني مامون - وي را ترور كرده است. در اين باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست كه مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموي امام، را به سويشان بفرستد و براي متفرق كردنشان بگويد كه امام(ع) امروز براي احتراز از آشوب از منزل خارج نميشود.(12)

ابن خلدون علت قيام ابراهيم فرزند امام موسي(ع) را آن دانسته كه وي مامون را متهم به قتل برادرش مينمود.(13)ابراهيم نيز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گرديد. برادرش نيز زيد بن موسي كه در مصر شورش كرده بود به دست همين خليفه مسموم شد. اين كه يعقوبي نوشته كه مامون ابراهيم و زيد را مورد عفو قرار داد (14)منافاتي با آن ندارد كه مدتي بعد با نيرنگ به ايشان سم خورانيده باشد. چه آنان به خونخواهي برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون يك ژست ظاهري ميبود.

طبق نقل برخي از منابع تاريخي يكي ديگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسي چون از حيله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روايتي دوازده هزار - از بغداد قيام كرد. كارگزار مامون در شيراز به نام «قتلغ خان» به امر خليفه با او به مقابله برخاست و پس از كشمكشهايي هم او هم برادرش «محمد عابد» و يارانشان را به شهادت رسانيد.(15)

در آن ايام برادر ديگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسي همراه با بيست و دو تن از علويان به سوي خراسان ميآمد. بزرگ اين قافله خواهر امام رضا يعني حضرت فاطمه(ع) بود (16). مامون ماموران انتظامي خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نيز همه را مجروح و پراكنده كردند. هارون نيز در اين نبرد مجروح شد ولي سپس او را در حالي كه بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگير كرده به قتل رساندند.(17)

ميگويند حتي به حضرت فاطمه(ع) نيز در ساوه زهر خورانيدند كه پس از چند روزي او هم به شهادت رسيد.(18)

ديگر از قربانيان مامون، برادر ديگر امام(ع) به نام حمزة بن موسي بود.

با توجه به اين وقايع درمييابيم كه مساله شهادت امام به دست مامون در همان ايام نيز امري شايع ميان مردم گرديده بود.

پيشگويي امام(ع) و اجدادش

افزون بر تمام آنچه كه گذشت ياد اين نكته نيز لازم است كه امام رضا(ع) شهادتش را به وسيله زهر، خود بارها پيشگويي كرده بود. به علاوه، اجداد پاكش نيز سال ها پيش از وي، رويداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند.

ميتوان روايات وارد شده در اين زمينه را به سه طبقه تقسيم كرد:

1 - آن دسته از روايات كه از لسان مبارك پيغمبر(ص) يا ائمه(ع) نقل شده و حاكي از به شهادت رسانيدن امام رضا در طوس است. در اين باره پنج حديث وارد شده است.

2 - آن دسته از روايات كه از خود امام رضا(ع) نقل شده كه شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس كنار قبر هارون، پيشگويي نموده است.

اين بود بررسي اجمالي نحوه شهادت امام رضا عليه السلام، كه اميد است به دست يافتن حقيقت كمك بنمايد.



1- ضحي الاسلام، 3 ، ص 202 و نيز جلد 2 / ص 46 و 47.

2- الكامل / 5 / ص 150 - طبري / 11 / ص 1030 - تاريخ ابوالفداء / 2 / ص 23 - مختصر تاريخ الدول / ص 134 - مرآة الجنان / 2 / ص 12 - وفيات الاعيان / 1 / ص 321 (چاپ 1310 هجري) - برخي از اينان داستان مسموم شدن را با تعبير «گفته مي شود. . . » بيان كرده اند.

3- تاريخ ابن خلدون / 3 / ص 250.

4- روح الاسلام، سيد امير علي / ص 311 و 312 - احمد امين چنين نگاشته: «اگر به راستي او را مسموم كرده باشند، حتما اين سم را كسي غير از مامون به او خورانيده، يعني يكي از مدعيان حكومت براي خاندان عباسي .»

5- الامام الرضا ولي عهد المامون / ص 102 به نقل از خلاصة الذهب المسبوك / ص 142.

6- تذكرة الخواص / ص 355.

7- ضحي الاسلام / 3 / ص 295 و 296.

8- نظرية الامامة / ص 387.

9- التاريخ الاسلامي و الحضارة الاسلامية / 3 / ص 322 - ماثر الانافة / 1 / ص 211. درباره چگونگي قتل فضل سخن گفتيم و ديگر آن را تكرار نمي كنيم.

10- لطف التدبير / ص 166.

11- الصواعق المحرقة، فصول المهمة، ينابيع المودة، اثبات الوصية، بحار، اعيان الشيعة، احقاق الحق جلد 2 به نقل از: اخبار الدول قرماني، نور الابصار، ائمة الهدي هاشمي، الاتحاف بحب الاشراف، مفتاح النجا في مناقب اهل العبا. . .

12- مسند الامام الرضا / 1 / ص 130 - بحار / 49 / ص 299 - عيون اخبار الرضا / 2 / ص 242.

13- تاريخ ابن خلدون / 3 / ص 115.

14- مشاكلة الناس لزمانهم / ص 29.

15- قيام سادات علوي / ص 169 - اعيان الشيعة / 10 از مجلد 11 / ص 286 و 287 به نقل از كتاب الانساب از محمد بن هارون موسوي نيشابوري - مدينة الحسين (سري دوم) ص 91 - بحار / 8 / ص 308 - حياة الامام موسي بن جعفر / 2 / ص 413 - فرق الشيعة / حاشيه ص 97 به نقل از بحر الانساب (چاپ بمبئي) و ساير منابع.

16- قيام سادات علوي / ص 168.

17- جامع الانساب / ص 56 - قيام سادات علوي / ص 161 - حياة الامام موسي بن جعفر / 2.

18- قيام سادات علوي / ص 168.